تاریخ قشم

ساخت وبلاگ

آغاز: به شهادت ژئولوژى و سنگواره‌هاى کشف شده در سواحل ايران، آغاز زندگى در خيلج‌فارس به حدود ۴۰۰هزار سال قبل بازمى‌گردد. وسايل اوليه زندگى انسان، که ساخته و پرداخته از سنگ و مربوط به دوران پس از سنگ است، در بوشهر يافت شده. حتى از دوره چوب و صدف که انسان اوليه ابزار تنازع بقاى خود را از اين دو وسيله مى‌ساخته از قبل از دوران سنگ، در سواحل خليج فارس شواهد و قرائنى به جاى مانده است. در اين دوران است که انسان اوليه به آرام‌ترين آبراه ـ يعنى تنگه خوران امروزى ـ عبور مى‌کند و خود را به طبيعت غنى و امن قشم مى‌رساند که داراى شکارگاه‌هاى بکر و آب شيرين بوده است. زيستگاه‌هاى کوچک و منفرد اوليه در اين جزيره به تدريج شکل گرفته و کم‌کم تبديل به اجتماعات انسانى مى‌شود. انسان مهاجر از صيدگاه‌هاى طبيعى قشم، اولين تجربه‌هاى ماهيگيرى را کسب مى‌کند.

در همين زمان، ژئواستراتژى قشم به دليل گسترده بودن جزيره و محصور بودن به‌وسيله مانع طبيعى آب، به مردمان ساکن در جزيره قشم کمک مى‌کرد که در مقابل تهاجم ساير گروه‌هاى انسانى پايدارى کنند.

کيانيان: در شاهنامه فردوسى چنين آمده است: زمانى که سلطنت از پيشداديان به کيانيان مى‌رسد، کيکاوس در مسافرت خود از استان نيمروز (سيستان) مى‌گذرد و چون به سواحل مکران مى‌رسد، تصميم مى‌گيرد حمله شديدى به هاماوان (يمن) بنمايد.

در آن زمان، به دليل نبود وسايل دريانوردى و ناوبرى، از شناورهاى کوچک بادبانى استفاده مى‌شد و در دريانوردى‌هاى طولانى در مواقعى که باد نبود از پارو استفاده مى‌کردند. بدين علت، کشتى‌هاى کوچک مجبور بودند همواره نزديک به سواحل دريانوردى کنند و در درياى باز از باريک‌ترين معبرها بگذرند و در محل‌هاى مختلف براى تهيه آب و آذوقه توقف نمايند. بنابراين، مناسب‌ترين و بهترين نقطه براى تجمع نيرو و عبور از عرض خليج فارس به منظور رسيدن به ساحل مقابل و دريانوردى تا هاماوران، جزيره قشم بوده است. به ويژه آنکه اين جزيره از عصر سنگ و چوب محل زندگى انسان‌هاى ماجراجو و دريانورد بوده و در آنجا ساخت کشتى‌هاى کوچک رواج داشته است.

کيکاوس‌شاه دستور داد کشتى‌ها و زورق‌هاى فراوانى در جزيره قشم بسازند و بدين‌ترتيب از قشم عازم عمان شد و دريانوردى خود را تا يمن ادامه داد.

درآويدها: دوازده هزار سال پيش، درآويدها که در سواحل مکران زندگى مى‌کردند بر اثر فشار نژاد بلوچ، از ژئواستراتژى جزيره قشم به بهترين وجهى استفاده به عمل آوردند و زمانى که کاملاً از بلوچ‌ها شکست خوردند و در سواحل سيستان و بلوچستان و مکران در نژاد بلوچ مستهلک شدند، توانستند سال‌هاى متمادى در جزيره قشم زندگى کنند و نژاد خود را حفظ نمايند، ضمن آنکه ساليان دراز نيز در معرض تهديد و يورش نژاد سامى ساکن سواحل عربستان بودند. اما با استفاده از ژئواستراتژى جزيره قشم همواره در مقابل تهاجم آنها مقاومت و دفاع نمودند تا اينکه عيلامى‌ها از مدخل خليج فارس تا بوشهر را تحت تسلط خود درآوردند و درآويدها را از سوى تنگه‌خوران تحت تسلط قرار دادند و سرانجام نيز نژاد درآويدها در نژاد عيلامى‌ها مستهلک شد.

عيلامى‌ها: قشم براى عيلامى‌ها موقعيت بسيار ويژه و اهميت استراتژيکى داشت زيرا که محل نظارت عيلامى‌ها بر عبور دريانوردها از تنگه هرمز به قلمرو عيلامى‌ها بود. از اين‌رو، مى‌بينيم در برخى از عمليات کاوشگرانه کوچک باستان‌شناسى که در جزيره قشم انجام شده است بيشتر آثار به دست آمده مربوط به دوره عيلامى است.

سومريان: اقوام عيلامى پيوسته مورد تهديد سومرى‌ها (از طوايف آسياى مرکزى) بودند. سومرى‌ها حدود ۵هزار سال پيش به نواحى خليج فارس رسيدند و سرانجام با شکست از چادرنشينان، همراه عيلامى‌ها در جزيره قشم استقرار يافتند که امروز آثار و بقاياى اين نژاد هم به ويژه در شکل و ظاهر مردمان قشم ديده مى‌شود. سومرى‌ها به اتفاق عيلامى‌ها از شرايط جزيره قشم براى مقابله با دشمنان به خوبى استفاده کردند، تا آنکه سرانجام آشورى‌ها در بين‌النهرين به قدرت رسيدند و همه اقوام پيشين را مورد تهديد قرار دادند.

آشورى‌ها: در کتيبه‌هاى قديم آشورى بارها به جزيره‌اى اشاره شده است به نام نى‌دوک (به زبان اکدى) و ديلمون (به زبان آشورى). بعضى از باستان‌شناسان حدس مى‌زنند اين محل جزيره بحرين بوده است. اما قرائن ديگرى حکايت از آن دارد که ديلمون همان قشم بوده است. زيرا سپاهيان آشور پس از فتح عيلام به قشم مى‌رسند و در نخستين کتيبه آشورى که در شرح کارهاى سارگن کبير در ۲۸۷۲ سال پيش از ميلاد نوشته شده چنين آمده که سارگن به درياى سفلى ـ يعنى پايين‌تر، منظور پايين خليج فارس از سمت شمالى يعنى تنگه هرمز ـ رسيد و بندر و جزيره نى‌دوک را به تصرف خود درآورد. در لوح بعدى نيز مى‌نويسد: نام راسين جانشين سارگون در ادامه متصرفات او پادشاهان ماگان (عمان) را شکست مى‌دهد. بنابراين، به روشنى مشخص مى‌شود جزيره موردنظر قشم بوده است به ويژه در کتيبه‌اى که در تل‌لو پيدا شده اشاره به مسافرتى مى‌شود که از راه دريا به ماگان و ملوخ‌خا انجام شده که از کوتاه‌ترين فاصله سواحل شمال خيلج‌فارس يعنى جزيره قشم اين مسافرت به وقوع پيوسته است. پس، آشورى‌ها نيز در دوره حاکميت خود به نحو بسيار مطلوبى از ژئواستراتژى قشم بهره جسته‌اند. البته قبل از آشورى‌ها، بابلى‌ها نيز که نيروى دريايى قدرتمندى داشتند و در زمين نمى‌توانستند عيلامى‌ها را شکست دهند بارها به جزيره قشم تجاوز نمودند اما شرايط ويژه قشم به شکست آنها کمک نمود.

مادها: مادها پس از جنگ‌هاى متوالى با آشورى‌ها، سرانجام با حکومت بر بابل متحد شدند و هووخشتر به کمک بابلى‌ها پايتخت آشورى‌ها يعنى شهر نينوا را تصرف کرد و دولت آشور را سرنگون نمود. به اين ترتيب دولت ماد با ليدى و بابل همسايه شد و متصرفات خود را در درياى خزر و درياى سياه و درياى عمان و خليج فارس گسترش داد و قدرت دريايى ايران را در جزيره قشم استحکام بخشيد.

در زمان مادها، دامدارى و پرورش شتر، اسب، الاغ، گوسفند، بز و صيد مرواريد و صدف با روش‌هاى بسيار کهن در جزيره قشم گسترش يافت و صيادان اين جزيره ۲۰۰ نوع ماهى صيد مى‌نمودند. حصيربافى، کشتى‌سازى و بافتن پارچه‌هاى بادبانى و کشتيرانى نيز در اين جزيره گسترش يافت. احتمالاً آثار باستانى معابد مهرپرستى ـ غارهاى خربز ـ در جزيره قشم از زمان مادها آغاز شده است. با وجود آنکه مادها از لحاظ نيروى دريايى ضعيف بودند اما با داشتن جزيره قشم و استفاده از ژئواستراتژى اين جزيره، کنترل مؤثرى در تنگه هرمز داشتند. به همين دليل، گرچه بابل نيروى دريايى قدرتمندى داشت، اما براى آنکه بتواند مجاز به عبور از تنگه هرمز باشد، با دولت ماد طرح دوستى و سازش ريخت.

هخامنشيان: در زمان هخامنشيان که امپراطورى ايران از جلگه سند تا درياى مديترانه و سياه، بحر احمر، خليج فارس و درياى عمان گسترش يافت، قدرت دريايى ايران تبديل به قدرت برتر عصر خود شد زيرا مى‌بايست با قدرت‌هاى بزرگ دريايى يونان، مصر و فينيقيه رقابت کند. از اين‌رو جزيره قشم بزرگ‌ترين مرکز فعاليت دريايى ايران شد.

دولت هخامنشى در سال ۵۷۱ قبل از ميلاد، در زمان داريوش، براى حمله بزرگ دريايى به سند تعداد زيادى متخصص دريايى را در جزيره قشم جمع کرد و کشتى‌هاى زيادى ساخته شد. اين ناوگان دريايى به فرماندهى يک يونانى به نام اسکيلاس رو به جانب درياى عمان نهاد و با تسخير پنجاب و سند بر آن سرزمين‌هاى زرخيز دست يافت. با حفر کانال سوئز در زمان داريوش و اتصال مديترانه به درياى سرخ، دريانوردى در خليج فارس بيش از پيش رونق گرفت و اهميت تنگه هرمز و ژئواستراتژى جزيره قشم نيز شرايط و اعتبار خاصى يافت. به‌ويژه، در حرکت براى دور زدن آفريقا، جزيره قشم مبدأ بود و همچنين جزيره قشم در آن روزگار يک مرکز بزرگ کشتى‌سازى بود که براى اولين‌بار در جهان کشتى‌هاى آبى خاکى در زمان هخامنشى در آن ساخته شد.

سلوکى‌ها: اسکندر مقدونى بعد از تسخير ايران، خود را به خليج فارس نزديک کرد. قسمت عمده نيروى دريايى ايران در رزم زمينى در مقابل نيروى زمينى به کار گرفته و نابود شده بودند و يگان‌هاى باقى مانده توانستند در قشم تجمع يابند. نيروى دريايى اسکندر که با کمک فنيقى‌ها ايجاد شده بود، پس از خراب کردن سدهايى که هخامنشيان بر روى کارون ساخته بودند، راه خليج فارس را پيش گرفتند. اسکندر در سال ۳۲۴ قبل از ميلاد يکى از سرداران خود به نام نئارکوس را براى شناسايى از سمت جنوب شرقى سواحلگدروسيا (مکران) در جهت شمال غربى به سوى تنگه هرمز و خوزستان فرستاد. او موقعيت استراتژيک جزيره قشم را کاملاً شناسايى نموده بود اما همان باقى مانده نيروى دريايى هخامنشى با استفاده از ژئواستراتژى جزيره قشم در مقابل ناوگان اسکندر دفاع بسيار قدرتمندانه‌اى کرد که سرانجام نيز منجر به توقف و بازگشت اسکندر شد.

ساسانيان: در زمان ساسانيان، تجاوز اعراب حجاز به بنادر و سواحل ايران شدت گرفت. اما اعراب حجاز هيچ‌گاه نتوانستند قشم را تصرف نمايند. شاهپور دوم ساسانى (ذوالاکتاف) نيروى دريايى قدرتمندى تشکيل داد و براى سرکوبى اعراب از موقعيت قشم به بهترين وجهى استفاده کرد. چند قرن بعد در زمان انوشيروان که ناوگان ايران قصد تصرف جزيره سرانديب را نمود، جزيره قشم دوباره مرکز تجمع لشکريان و ناوگان شد. همچنين، براى عمليات لشکرکشى به يمن جزيره قشم يک بندر واسطه و کانون تجمع سپاهيان قبل از حرکت به سمت هدف بوده است.

با فتح يمن و سيلان، راه دريايى ساسانيان به سوى کانتون چين گشوده شد و راه بزرگ دريايى ابريشم و ادويه از چين به هندوچين و سيلان و از آنجا به قشم و بندر سيراف و از سيراف از طريق زمين به درياى مديترانه و اروپا ادامه داشته است و تنگه هرمز و جزيره قشم يکى از مراکز عمده کنترل مسير بزرگ دريايى ابريشم و ادويه بوده است.

اسلام: با وجود آنکه مدائن در سال ۶۳۷ ميلادى سقوط نمود و در سال ۶۴۰ ميلادى خوزستان به تصرف نيروهاى اسلام درآمد، اما در دريا فرمانده ناوگان اسلام عملاً از نيروى دريايى ساسانيان شکست خورد. در نتيجه، زرتشتيانى که به دين اسلام گردن نمى‌نهادند اکثراً به جزيره قشم پناهنده شدند و جزيره قشم مکانى امن براى زرتشتيان پناهنده شد و آنها بيشتر از يک قرن توانستند در مقابل لشکريان اسلام ـ که نيروى دريايى نيز تدارک ديده بود ـ با استفاده از ژئواستراتژى ويژه جزيره قشم مقاومت نمايند تا آنکه کم‌کم در قشم کشتى ساختند و گروه گروه به گجرات هندوستان مهاجرت نمودند. آثار آتشکده‌هاى متعدد زرتشتى به جاى مانده در قشم نشان از همين دوره تاريخى است.

پس از آنکه جزيره قشم توسط لشکريان اسلام فتح شد، دريانوردان قشم يا مهاجرت نمودند و يا به دين اسلام درآمدند. اما قشم همچنان اهميت خود را در کنترل تنگه هرمز حفظ نمود.

مهاجرت ايرانيان به سواحل آفريقا و زنگبار از جزيره قشم صورت گرفت هرچند که اکثر مهاجرين شيرازى بودند اما ساختمان‌هاى باستانى در زنگبار، پمبا و مافيا در آفريقا که ايرانيان ساخته‌اند از نظر معمارى و سازه شبيه ساختمان‌هاى باستانى قشم است.

هرمزى‌ها: در سال ۱۲۶۸ ميلادى جزيره کيش مرکز تجارت خليج فارس بود تا اينکه يک نفر ياغى بر عليه فرمانرواى جزيره قيام کرد و اهالى جزيره کيش از شاه جزيره هرمز تقاضاى کمک کردند و در نتيجه هرمزى‌ها بر جزيره کيش استيلا يافتند. اما مردم کيش از ظلم و ستم هرمزيان هم به شاه شيراز شکايت بردند. شاه شيراز سپاهى را به طرف کيش فرستاد و شاه هرمز نيز با کشتى‌هاى خود به کيش عزيمت نمود. اما در بين راه در جزيره‌اى توقف کرد و با اجراى عمليات غافلگيرانه ناوگان شيرازى را شکست داد و به هرمز مراجعت کرد. چند سال بعد، امير فارس با سپاهى به جزيره قيس آمد و سربازان خود را با تعدادى قايق به جزيره هنگام انتقال داد. اما پادشاه هرمز با قرار گرفتن سريع در جزيره قشم و استفاده از ژئواستراتژى قشم شکست سختى به امير فارس داد. امير فارس به جزيره قيس بازگشت و سپاهى فراهم ساخت و اين بار ابتدا جزيره قشم را به‌طور غافلگيرانه تصرف نمود و با استفاده از ژتواستراتژى قشم شکست سختى به شاه هرمز داد. از اين زمان به بعد کم‌کم نفوذ اعراب در جزيره قشم فرونى گرفت.

مغول: در حمله مغول به ايران، جزيره قشم به دست مغول‌ها افتاد ولى سرانجام به تصرف اتابکان فارس درآمد و دوباره اهميت خاص خود را حفظ کرد.

پرتغالى‌ها: واسکودوگاما دريانورد و کاشف پرتغالى، که راه هندوستان را از طريق دماغه اميد نيک گشود، اولين اروپايى بود که به اهميت جزيره قشم و ژئواستراتژى آن در قرن ۱۶ ميلادى پى برد و تصرف آن را به دولت پرتغال توصيه نمود. آلفونسو دوآلبوکرک سردارى بود که آرزوى واسکودوگاما را تحقق بخشيد و پس از تصرف جزيره هرمز، جزيره قشم را هم به تصرف درآورد و در اين دو جزيره قلعه‌هاى مستحکمى بنا نهاد.

پرتغالى‌ها با داشتن هرمز و قشم، از اکتبر ۱۵۰۷ ميلادى تا سال ۱۵۵۰ ميلادى کشتيرانى خليج فارس را زير نظارت داشتند و زمانى که بين منافع آنها و ناوگان قدرتمند عثمانى برخورد شد تنها ژئواستراتژى قشم بود که از شکست پرتغالى‌ها جلوگيرى نمود. يکى از سرداران عثمانى به نام پير بيگ با ۱۶هزار سپاهى و ناوگان عظيمى عازم خليج فارس شد و در مسقط شکست سختى به پرتغالى‌ها داد و آنجا را به تصرف خود درآورد و فرمانده سپاه پرتغال را اسير نمود. سپس به جزيره هرمز و قشم تاخت. اما با توجه به موقعيت ويژه قشم، پرتغالى‌ها در مقابل حمله سنگين عثمانى‌ها مقاومت کردند و عثمانى‌ها را پس راندند. در سال ۱۵۵۲ ميلادى دولت عثمانى سردار مرادبيک را با ۱۵ کشتى جنگى روانه جزيره قشم نمود، اما پرتغالى‌ها با استفاده صحيح از ژئواستراتژى قشم در مقابله حمله قدرتمند ناوگان عثمانى مقاومت نمودند. يک سال بعد هم کشتى‌هاى جنگى عثمانى به فرماندهى على چلبى کاملاً نابود شدند و پرتغالى‌ها با در اختيار داشتن منطقه استراتژيک جزيره قشم دوباره فرمانرواى مطلق خليج فارس شدند.

عصر صفوى: در ۱۹ ژانويه ۱۶۲۲ ميلادى، در زمان شاه عباس صفوى، دولت ايران براى آزادسازى قشم اقدام کرد. امامقلى‌خان سردار معروف ارتش صفوى که حاکم معروف کهکيلويه و لارستان نيز بود به طرف بند گمبرون حرکت کرد و با ناوگان انگليس از دريا و سپاهيان شاهقلى بيگ از طرف خشکى جزيره قشم را محاصره نمودند.

پس از سه روز گلوله‌باران قلعه قشم، سرانجام حصار آن را فرو ريختند و در يک نبرد خونين روى فريرا فرمانده پرتغالى تسليم شد. با فرو ريختن قلعه پرتغالى‌ها و پاکسازى جزيره قشم از وجود بيگانگان در ۹ فوريه همين سال قلعه عظيم پرتغالى‌ها در جزيره هرمز نيز طى يک عمليات بزرگ آبى خاکى سقوط کرد و تومار سلطه پرتغالى‌ها در خليج فارس بسته شد. از اين تاريخ، سلطه کمپانى هند شرقى انگليسى بر جزاير خليج فارس و تنگه هرمز و جزيره قشم اعمال شد و تا يک قرن و نيم ادامه يافت.

افشاريه: در سال‌هاى سياه حمله محمود افغان به ايران، اعراب ياغى سواحل جنوبى خليج فارس ـ از جمله جواسم ـ با در اختيار گرفتن کشتى‌هاى توپدار به راهزنى پرداختند و جزاير و بنادر ايران را مورد تاخت و تاز قرار دادند. نادرشاه افشار يکى از فرماندهان خود به نام ميرزامحمدتقى خان شيرازى را مأمور تسخير مجدد بحرين و مسقط و سرکوبى اعراب ياغى نمود. وى پس از فتح بحرين، سپاهى بزرگ در جزيره قشم فراهم ساخت و از آنجا کشتى‌هاى جنگى خود را روانه مسقط نمود. پس از فتح مسقط، دوباره اعراب شورش نمودند. اين بار تعداد ۱۹ فروند کشتى جنگى به فرماندهى کلبعلى‌خان افشار با قشون زمينى و تقى‌خان شيرازى با نيروى دريايى از قشم به مسقط تاختند و والى مسقط را با کليه شورشيان به قتل رسانيدند و با غرق کشتى‌هاى شورشيان سيادت ايران را بر خليج فارس برقرار نمودند. متعاقباً، در عمليات فتح جلفار و صحار نيز از قشم به بهترين وجهى استفاده شد، اما شورش عظيمى که در بين سپاهيان ناوگان نادرى که اعراب نيز گروهى از آنان را تشکيل مى‌دادند روى‌داد سبب شد که اعراب قبيله موله دست از کار کشيدند و در جزيره کيش مستقر شدند و خوارج به جزيره قشم رفتند و باسعيدو را غارت کردند و به نابودى کشاندند. اين کار ضربه مهلکى به موقعيت و پيشرفت قشم زد. عصيان محمدتقى‌خان بيگلربيگى فاتح مسقط که در بندرعباس با کلبعلى‌خان بر عليه نادر قيام نمودند تا در فارس و سواحل و جزاير خليج فارس از جمله قشم حکومت مستقلى تشکيل دهند، سبب شد که اوضاع جزاير ـ از جمله جزيره قشم ـ به کلى از هم بپاشد.

زنديه: افول جزيره قشم و عدم توجه دولت مرکزى بهاى گرانى براى ايران داشت. از جمله در محاصره بصره در زمان کريم‌خان زند که بيشتر از يک سال به طول انجاميد، سبب شد خوارج عمان و مسقط از طريق دريا رهسپار اروندرود شده و نيروى کمکى ۱۲هزار نفرى به بصره برسانند و تجهيزات جنگى را به پشتيبانى مدافعين بصره بفرستند. کريم‌خان زند به جاى استفاده از ژئواستراتژى ممتاز جزيره قشم (که مى‌توانست در دورترين نقطه از جبهه، کشتى‌هاى دشمن را غافلگير نمايد) در اروندرود منتظر رزم با خوارج شد که خوارج توانستند با استفاده از تاريکى شب و طوفانى که زنجير مانع عبور را در اروندرود از هم گسسته بود خود را به بصره برسانند. علاوه بر کشته شدن تعداد زيادى از سربازان ايرانى براى درهم شکستن نيروى کمکى خوارج، آنها به مدت پنج ماه جنگ و گريز در اروندرود را ادامه دادند و صدمات زيادى در آن شط به نيروهاى ايران وارد ساختند. سرانجام بصره در ۲۷ صفر سال ۱۱۹۰ هجرى قمرى سقوط نمود حال آنکه اگر از قشم استفاده درستى مى‌شد فتح بصره خيلى سريع‌تر و با خونريزى کمتر انجام مى‌شد.

جواسم: قدرت دريايى ايران که رو به ضعف کامل نهاد، قبيله‌هاى عرب از جمله جواسم از عمان (رأس مسندام) تا شبه جزيره قطر پايگاه‌هاى خود را مستقر کردند و به راهزنى پرداختند. دولت انگليس که ناامنى را به نفع خود مى‌ديد و در حقيقت از آب گل‌آلود ماهى مى‌گرفت، درصدد مقابله با راهزنى قبايل عرب برنيامد و با وجود آنکه کريم‌خان حکومت قشم را به قبيله عرب آل معين داده بود، جواسم با آل معين متحد شدند و جزيره قشم را نيز پايگاه خود قرار دادند و بر دو طرف تنگه هرمز مسلط شدند. در اين زمان، نيروى دريايى جواسم را صدها کشتى و ۲۰هزار مرد جنگى تشکيل مى‌داد و عده‌اى اروپايى نيز با کشتى‌هاى خود از طرف دولت‌هاى متبوعشان به جواسم پيوسته بودند تا هرچه مى‌توانند دولت‌هاى ساحل‌نشين را تضعيف کنند و شرايط کامل استعمار را بر منطقه حاکم نمايند. در اين شرايط، برده‌فروشى نيز در خليج فارس کاملاً رايج شد. در همين اوضاع و احوال نابه‌سامان، که انگليسى‌ها شيوخ دست‌نشانده را يکى بعد از ديگرى در سواحل مستقر مى‌کردند و يک طرح ۲۰۰ ساله را طراحى کرده بودند، به وسيله همين دزدان دريايى روى جزاير و بنادر ايران بده بستان‌هايى انجام دادند.

قاجاريه: دولت قاجاريه که در اوايل سده نوزدهم ميلادى (سيزدهم هجرى قمرى) سرگرم جنگ‌هاى طولانى با روس بود به‌طور کلى از خليج فارس غافل شد و انگلستان کم‌کم نفوذ خود را در اغلب جزاير از جمله جزيره قشم تقويت نمود.

انگلستان در سال ۱۸۱۹ ميلادى ناوگان متحدى مرکب از ناوهاى شرکت هند شرقى و ناوگان پادشاهى بريتانيا را به بهانه حفظ امنيت و سرکوبى شورشيان به خليج فارس فرستاد. در مسقط نيز ناوگان کمکى و قواى اعزامى سلطان دست‌نشانده مسقط، به ناوگان بريتانيا پيوستند.

اين نيروى متفق، از راه دريا و خشکى به محاصره رأس‌الخيمه، پايتخت جواسم، پرداخت. سرانجام رأس‌الخيمه پس از شش روز مقاومت، سقوط کرد. بيشتر مردم آن کشته شدند و بيش از دويست کشتى و لنج اعراب جواسم به آتش کشيده شدند. اين امر، باعث شکست سخت شيخ‌هاى کوچک جواسم (چون: ابوظبى، دوبى، شارجه، ام‌القوين و رأس‌الخيمه) شد و به اين ترتيب، استعمارگران انگليسى به کرانه‌هاى عرب‌نشين خليج فارس گام نهادند. پس از اين واقعه، در روز ۸ ژانويه ۱۸۲۰ ميلادى قرارداد صلحى بين ژنرال سر ويليام گرانت کاير فرمانده نيروى انگليسى، از سوى بريتانيا و شيخ‌هاى پنج منطقه قبيله‌اى در مسندم، امضا شد. اين قرارداد عمومى صلح که مناطق قبيله‌اى مسندم ـ پس از امضاى آن به امارت متصالحه معروف شدند ـ همراه با ديگر قراردادهاى دوجانبه که از آن تاريخ به بعد بين انگلستان و آن امارت امضا شد، امارت متصالحه را به زير پرچم بريتانيا کشيد.

در همان سال (۱۸۲۰ ميلادى) شيخ بحرين نيز وادار شد به قرارداد اساسى ملحق شود و به اين ترتيب، انگلستان سلطه استعمارى خود را بر منطقه گسترش داد.

در سال ۱۸۲۱ ميلادى، ژنرال گرانت کاير، فرمانده انگليسى، براى تحقق افکار توسعه‌طلبانه خود به فکر تسخير بندر لنگه افتاد. اما طى مراوداتى که بين حکام وقت ايران و نماينده بريتانيا صورت گرفت، اين نواحى به عنوان خاک ايران به شمار مى‌رفت و دخالت در امور آن بى‌مورد تلقى شد. اين برخورد قاطع در مورد بندر لنگه با نماينده انگليسى، وجود هرگونه شک و ابهام در مورد حاکميت ايران بر بندر لنگه و توابع آن را از بين برد.

در سال ۱۸۳۵ ميلادى، کاپيتان هنل، مأمور سياسى بريتانيا در خليج فارس، براى جلوگيرى از زدوخورد ميان قبايل عرب ساکن در کرانه‌هاى جنوبى درياى پارس در فصل صيد مرواريد آن سال، يک قرارداد صلح دريايى را به آنها پيشنهاد کرد که اين قرارداد مورد موافقت شيخ‌نشين‌ها قرار گرفت و در همان سال به امضا رسيد. براساس قرارداد مزبور، کاپيتان هنل نقشه‌اى را تدارک ديد که رسماً فعاليت‌هاى دريايى قبايل عرب در خليج فارس را مشخص مى‌کرد. اين نقشه بندرهاى لنگه، لافت، چارک، کنگ و جزيره‌هاى بوموسى، قشم، هرمز، لارک و… را در محدوده حاکميت ايران مشخص مى‌کند. اندکى بعد، نقشه ديگرى از سوى ميجر مورس(جانشين هنل) تهيه شد که خط تازه‌اى از محدوده قبايل عرب را نشان مى‌دهد. اين نقشه نيز در ايرانى بودن بندر لنگه و توابع کرانه‌اى و جزيره‌هاى خليج فارس ترديدى باقى نمى‌گذارد. از سوى ديگر، قاسمى‌هاى بندر لنگه در سراسر دوره نايب‌الحاکمى در بندر لنگه، وفادارى خود را به دولت مرکزى ايران حفظ کرده و بارها به هنگام نياز در سرکوبى قبايل سرکش عرب در منطقه خليج فارس، نيروهاى ايران را يارى دادند.

در سال ۱۸۴۳ ميلادى، انگليسى‌ها، حاکمان شيخ‌نشينان و رهبران قبايل را که در سال ۱۸۲۹ ميلادى قرارداد اساسى امضا کرده بودند، وادار کردند تا سند ديگرى با عنوان موافقت‌نامه در جهت قطع عمليات نظامى در دريا را امضا کنند. با اين موافقت‌نامه، نماينده انگلستان در خليج فارس، باز هم از مزاياى بيشترى در خصوص کنترل بر کشتيرانى در منطقه برخوردار مى‌شد.

در سال ۱۸۵۳، انگلستان در راه تثبيت سلطه خود، حکام منطقه را در کنفرانسى دور هم جمع کرد و قرارداد ديگرى را با نام «صلح جاويدان»، امضا کردند که به موجب آن، انگليسى‌ها اجازه يافتند برخلاف گذشته، نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دريايى، بلکه به بهانه حفظ امنيت خليج فارس نيز در هر حادثه‌اى که در کرانه‌هاى خليج فارس اتفاق افتد، مداخله کنند.

در سال ۱۸۸۴ ميلادى، تقسيمات مجدد کشورى و تقسيم ايران به ۲۷ ايالت صورت گرفت و جزاير و بنادر خليج فارس به عنوان ايالت ۲۶ کشور شناخته شد. در همين سال، نايب‌الحاکم بندر لنگه که شيخ يوسف القاسمى ناميده مى‌شد، توسط يکى از نزديکان خودشيخ قظيب کشته شد. اين درگيرى، حکومت مرکزى را متوجه بندرلنگه نمود و فکر پاپان بخشيدن به قضيه اين بندر را تقويت کرد. اين تصميم از طريق والى جديد ايالت ۲۶، ميرزاعلى‌خان امين‌السلطان دنبال شد و شيخ قظيب، دستگير و نايب‌الحاکمى شيخ قاسمى در بندر لنگه بر چيده شد. در اين زمان، بندر لنگه و توابع آن، مستقيماً زير نظر ايالات ۲۶ قرار گرفت.

اين دوره، مصادف با زمانى است که دولت بريتانيا، شبه قاره هند را مستعمره خود ساخته و قرارداد تحت‌الحمايگى با پنج شيخ قبايل عربى مى‌بندد. تا پيش از اين قرارداد، شيوخ مزبور هيچ‌گونه هويت حقوقى و سياسى مستقل نداشته و صرفاً به عنوان رئيس قبيله شمرده مى‌شدند. در آن زمان هنوز هيچ تصورى از مفهوم دولت در بين قبايل فوق وجود نداشت، در حالى‌که دولت ايران به عنوان يک هويت سياسى مستقل از گذشته‌هاى بسيار دور به رسميت شناخته شده بود.

قرارداد تحت‌الحمايگى قبايل عرب، همه قراردادها و توافق‌هاى اين قبايل را تحت نظر قرار داده و هر رابطه‌اى را منوط به اجازه بريتانيا مى‌کرد.

نگرانى بريتانيا از دست‌اندازى روس‌ها در خليج فارس، در آستانه سده ۲۰، شدت يافت. براى رويارويى با چنين تحوّلى، بريتانيا تصميم گرفت، پيشدستى کند و جزاير ايرانى تنگه هرمز را به اشغال خود درآورد. آنان چند جزيره را در کنترل مستقيم گرفتند و تعدادى ديگر را در حاکميت شيوخ قاسمى مسندم قرار دادند؛ شيوخى که حکمرانى آنان در کرانه‌ها هنوز بُعد سرزمينى نيافته بود.

در اجلاس محرمانه‌اى در وزارت خارجه بريتانيا تصميم گرفته شد، براى پيشدستى بر تجاوز روس‌ها در خليج فارس، جزاير استراتژيک واقع در تنگه هرمز يا نزديکى آن به اشغال درآيد. اين تصميم در ۱۴ جولاى ۱۹۰۲ به صورت يادداشتى براى مديران سياسى بريتانيا در هند و خليج فارس ارسال شد.

پهلوى: پس از آن دوره و در دوران حکومت پهلوى اول و دوم، همواره ايرانى بودن خليج فارس، به ويژه جزيره بوموسى و جزاير تنب بزرگ و کوچک تأکيد شد، چنان‌که اين جزاير در بازديدهاى مأموران ايرانى مورد مداخله قرار مى‌گرفت تا آنکه در سال ۱۹۷۱، مأموران ايرانى به‌طور دائمى در جزاير بوموسى، تنب بزرگ و تنب کوچک، مستقر شدند. پس از آن، قرارداد ۱۹۷۱ بين ايران و کشور امارات همواره موردنظر و اجرا بوده است، اما زمزمه‌هاى ناخشنودى آن کشور باقى بود تا بتواند موضوع را به صورت مسئله‌اى در منطقه قلمداد کند.

شركت تعاوني خوش سفرقشم...
ما را در سایت شركت تعاوني خوش سفرقشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cairporttaxid بازدید : 244 تاريخ : چهارشنبه 10 ارديبهشت 1399 ساعت: 8:50