جزيره قشم به علت موقعيت ويژهاى که دارد، از معدود زمناطق جهان است محل تلاقى فرهنگهاى کهن ايرانى، افريقايى، عربى و اروپايى بوده و گذرگاهى براى حوادث گونهگون و به همين دليل در طول تاريخ دستخوش رخدادهاى بسيار و شاهد آمد و رفت اقوام و مللى چون عيلامىها، مادها، يونانىها، زرتشتيان، پرتغالىها، اسپانيايىها و انگليسىها بوده که آثار و سابقه فرهنگى هريک از اين اقوام در جاى جاى جزيره برجاى مانده است. شايد اگر عوامل طبيعى فرسايش به اين شدت در جزيره قشم عمل نمىکرد و موجب تخريب شديد نمىشد، امروزه چند چندان از آنچه از گذشتهها برجاى مانده است موجود مىبود و جزيره را تبديل به موزهاى با قابليتهاى فراوان براى مطالعات تاريخى و مردمشناسى مىکرد.
غارهاى تاريخى خربس
روستاى بزرگ خوربيز يا خربس (خربز) (XARBEZ) اکنون کاملاً ويران شده و جز کلاته گورستان و برکهاى از آن باقى نمانده است. اين روستا حداقل تا زمان ساسانيان (۱۴۰۰ سال قبل) مکانى آباد و محل تردد سياحان و کشتىبانان بوده است. نام خربس خود واژهاى است که در زبان پهلوى از آن مىتوان نشان يافت.
در فاصله ۱۰ کيلومترى غرب شهر قشم، خربز در ميانکاسهاى وسيع قرار گرفته که اطراف آن را دايرهوار تپههاى کوتاه و بلند مرجانى پوشانيدهاند. اين ارتفاعات همگى مشرف به شهرند و شهر تا دريا فاصله کوتاهى دارد. در سمت راست، برکه ـ يا آبدان ـ بزرگى است که طاق گهوارهاى آن نشاندهنده قدمت اين بنا حداقل تا دوره ساسانى است.
در مياندشت خربس، وقتى رو به شمال بايستيم، آثار ساختمانى قلعه مخروبهاى از سنگ را مىبينيم که احتمال مىرود در دوران بعد (از صفويه به بعد) آن سنگچينها را چندبار بازچين کرده و دوباره فروريخته باشد. در جلو همين قلعه، در فاصلهاى نه چندان دور از غارهاى خربس، گورستانى وسيع و قديمى وجود دارد که هم گورهاى پيش از اسلام و هم بعد از اسلام در آن ديده مىشود.
درست مشرف بر اين گورستان، در ديواره صخرهها و در سينه کوه در ارتفاع ۲۰ تا ۳۰ متر چند دهانه به صورت غار مانند به چشم مىخورد که به غارهاى خربس شهرت دارند و درباره آنها سخنان بسيار گفتهاند.
اين غارها که از پديدههاى کهن زمينشناختى به شمار مىروند، همراه با ديگر پديدهها و کوهها و خود جزيره قشم دنباله چينخوردگىهاى رشته کوههاى زاگرس هستند که در هزارههاى گذشته از زير آب سربرآوردهاند. روشن است که اين غارها در دورههاى تمدنى بعد دچار دگرگونى و تغييرات ديگرى شدهاند.
غارهاى خربس که از بيرون ساختار ساده و طبيعى و زمينشناختى خود را همچنان حفظ کردهاند از درون با مجموعه دهليزها، تالارها و اتاقهاى متعدد به ابعاد ۵/۵ ×۴ متر و چشمهها و روزنهاى گوناگونى که رو به شمال و جنوب دارند مؤيد حضور مردمانى از دورانهاى کهن در اين جزيره هستند.
پيداست که دست آدميان به مرور زمان و به منظور کاربردهاى گوناگون، شکل و سيماى اين غارها و ديوارههاى آنها را دگرگون ساخته و مناسب نيازهاى خود درآورده است. ساختار رازآميز و تودرتوى غارهاى خربس و قرار گرفتن آن بر بلندى کوه اين عقيده را دامن زده که اينجا در روزگار مادها نيايشگاه مهر و محلى براى ستودن الهه ميترا بوده است.
غارهاى خربس را به لحاظ شکل و ساختار با دخمههاى آذربايجان، کردستان، لرستان، بوشهر، اهواز و شوشتر مقايسه مىکنند. غارهاى خربس به ويژه از نظر فضاهاى درونى شکل و طرح اوليه خود را حفظ کرده و به همان صورت کهن خود باقىمانده است.
اما در جانب راست اين غارها و در امتداد ديواره بلند و گسترده زيارتگاه شاه شهيد، دهليزها و دالانهايى نو به دست سنگتراشان هنرمند روزگار کنونى در دل کوه تراشيده شده تا به عنوان الگويى تازه، به شناسايى غارهاى اصلى يارى رساند. در درون اين غارهاى جديد و دهليزها نقشهايى با الهام از طرحهاى باستانى کنده شده که همگى از جلوه و نمودى باستانى و حالتى رمزگونه و نمادين برخوردارند.
غارهاى خربس را بعضى معبد مهرى مىپندارند، بعضى آن را استودان (جاى نگهدارى استخوانهاى مردگان پس از مرگ، در آيين زرتشت) مىدانند و حدسى که قريب به يقين مىتواند باشد اين است که اين حفرههاى دست کنده در دل صخرهها اگر استودان (استخواندان) دورههاى پيش از اسلام نباشد، بهطور مسلم پناهگاههايى است براى مردم بىدفاع که روزگارى در دشت هموار خربز زندگى مىکردهاند و دزدان دريايى با ايلغار و يورش امان آنها را بريده بودند. ناچار، آنان اين حفرههاى درهم را که از درون با يکديگر مرتبط هستند در دل اين ديواره به صورت غارهاى دستکند به وجود آوردهاند تا به هنگام احساس خطر بتوانند کودکان، زنان و پيرمردها را به درون غارها منزل دهند، نان و آب و غذا نيز لاشه سنگهايى براى دفاع و پرت کردن از ارتقاع در اختيارشان مىگذاشته و خود به مقابله با دشمن غارتگر مىپرداختهاند.
اين غارهاى دستکنده، مجموعهاى از حفرههايى است که با راهروهاى باريک به همديگر راه دارند و در تالار مرکزى، که جاى اجتماع بوده و دو تاقچه کوچک جاچراغى نيز ساخته شده است. در پاى دهانه اين غارها برکهاى براى نگهدارى آب باران وجود دارد که اکثر ايام سال (جز مواقع بىبارانى) آب دارد.
در روزگار کنونى بر فراز اين غار، هميشه يک جفت عقاب ماهيگير (که از انواع نادر و مرغوب عقابهاى جهانند و در جزيره قشم خوشبختانه فراوانند) به چشم مىخورند که در ارتفاعات صخرهاى لانه دارند و تخم مىگذارند.
نکته قابل توجه و تأمل در مورد غارهاى خربز وجود خفاشهاى دم موشى است که بيشتر در زاويههاى تاريک و بخش انبار ذخاير غار (حفرههاى زيرين) زندگى مىکنند و مدام نيز مشغول زاد و ولد هستند. کارشناسان محيط زيست به علت کاربرى سموم دفع آفات نباتى و عوارض ديگر، نسل اين حيوان در جهان را در حال انقراض مىدانند و اين جاى اميدوارى است که فعلاً خفاشهاى دم موشى در غارهاى خربس در امنيت کامل به سر مىبرند.
غارهاى تاريخى خربس، از مکانهاى ديدنى براى گردشگرانى است که به بازديد جزيره قشم مىآيند.
کولغان
کولغ در زبان محلى به معنى چاله است که در زمين مىکنند و در آن هيزم آتش مىکنند و زغال به دست مىآوردند. اين نام به چالههاى سنگى دستکنده که براى جمعآورى و حفاظت آب باران کنده مىشود نيز اطلاق مىشود.
کولغان مجموعهاى است که در ارتفاع ۳۰ مترى کوهى سنگى در کنار جاده و در ۳ کيلومترى شهر قشم قرار دارد. در تختگاه اين کوه چندين حوض سنگى به شکل بيضى بسيار بزرگ در پيکره کوه به عمق ۲ تا ۳ متر کنده شده و نيز آبراههاى به عمق و عرض ۴ متر و درازاى تقريبى ۱۰۰ متر با کندهکارى و حجارى شکل گرفته است. آثار ديوارههاى ويران شدهاى از لاشه و قلوهسنگ در عرصه مجموعه پراکنده شده، و پلکانى تراشيده شده در سنگ کوه در بالا دست وجود دارد که عاشق کنجکاو ميراث فرهنگى را به اين تختگاه مىرساند. در پندار و باور مردم قشم، اين مجموعه به قبل از اسلام نسبت داده مىشود و نمونه سفالهاى جمعآورى شده، هم از قبل و هم بعد از اسلام است.
اين مجموعه راز و رمزهاى زيادى دارد و نيز تاريخى مبهم که پس از بررسىهاى دقيق باستانشناسى مىتوان به پاسخ قطعى يافت.
چاههاى طلا (تلآو)
چاههاى کنده شده در بندر لافت که در سنگ سيست کوه و در مکانى گود حفر شدهاند و به مثابه ”آرتزين“ عمل مىکنند. بعضى نوشتهاند آب آنها از باران و سرريز تل و صخره بالادست تأمين مىشده است به همين دليل ”تل آو“ ناميده شدهاند و به مرور به ”طلا“ شهرت يافتهاند.
تعداد چاهها بيش از ۵۰ الى ۶۰ حلقه است که عموماً آب دارند مگر آنها که از گل و لاى انباشته شده و بايستى لاىروبى شوند. چندين درخت کهور کهن، ساقههاى پيچ در پيچ و گره خورده و قطور خود را درون سنگ فرو بردهاند تا ريشهشان را به آب برسانند. مردم منطقه اين چاههاى آب و درختان را مقدس مىشمارند و در کنار چاهها و زير سايه درختان قربانى مىکنند و بر شاخههاى کهنترين درخت با پارچههاى سبز دخيل بستهاند. مردم بومى معتقدند که اين درختها حافظ و نگهبان آب چاهها هستند و سرسبزى آنها نشاندهنده وجود آب شيرين در محل است. آب شيرين و زلال در سفره زيرزمينى و در سنگ شيست جريان دارد که در گودىها تا ۱۰ متر و در بلندىهاى در عمق بيشترى به آب رسيدهاند. مردم معتقدند که در قديم تعداد چاهها ۳۶۶ حلقه (طبق روزهاى سال کبيسه) بوده که هر چاه به مصرف يک روز در طى سال مىرسيده است. از اين چاهها امروزه نزديک به ۷۰ حلقه باقىمانده.
قلعههاى تاريخى
از آن هنگام که واسکودوگاما روياى رسيدن به خلجفارس و درياى عمان را در سر مىپروريد، تا زمانىکه آلبوکرک ـ درياسالار تحت امر او ـ خود را به درياى پارس رسانيد، زمان زيادى نگذشت. ناوگان دريايى پرتغال، نخست به کرانههاى جنوبى اين دريا و سپس به جزاير عمده و مهم تنگه هرمز رسيد. پيش از آنکه هرمز، اين نگين انگشترى تجارت جهانى دنياى کهن، به دامن استعمار بيفتد، قشم ـ دردانه درياى پارس ـ اسير گامهاى اين بيگانگان شده بود. واسکودوگاما در آبهاى هند غروب خويش را به چشم ديد اما روياى او به تحقق پيوست و دريانوردان خستگىناپذيرش در اندک زمان، خود را به قشم، لارک، هرمز و ديگر سواحل پيروزهگون درياى پارس رساندند. دژهاى نظامى محکم و خوفانگيز آنان در بهترين سواحل اين دريا برافراشته شد و تسليحات نظامى، توپها، منجنيقها و ديدبانهايى بر آنها گماشته شد تا فيليپ پادشاه پرنخوت پرتغال غروب آفتاب را در سرزمينهاى خود به چشم نبيند. پرتغاليان نتوانستند تا ابد بر آبهاى خليج فارس زورق فرمانروايى برانند و اگرچه بيش از يک سده به حاکميت خود ادامه دادند اما سرانجام ناوگان ايشان در افق اين دريا از ديدهها پنهان شد.
امروزه آثار به جاى مانده از قلعههاى پرتغالى همچون آينههايى شکسته، روياى دريانوردان پرتغالى را از پس اعصار و قرون بر ما جلوهگر مىسازند.
در ساحل محله مسنى قشم، در بندر قديمى و کهن لافت در کنار چاههاى طلا، و در جزيرههاى هرمز و لارک آثارى از اين قلعهها به جاى مانده است. امروزه اين آثار از جمله ميراثهاى تاريخى خليج فارس به شمار مىروند و به عنوان بازماندههاى معمارى استعمارى و نماد پايمردى مردمان جنوب، توجه جويندگان حقيقت و علاقهمندان به تاريخ درياى پارس را به خود جلب مىکنند.
اين قلعهها اغلب از ساختار معمارى مشابهى تبعيت مىکنند: برجها، باروها، دروازهها، خندقها، آب انبارها، اصطبلها، ساختمانهاى مسکونى و فرماندهى از عناصر اصلى اين بناها محسوب مىشوند.
برخى از اين قلعهها:
قلعه قشم:
قلعه قشم با مساحتى بيش از ۲۰۰۰ مترمربع که از ۴۰۰ سال پيش باقىمانده و در روزگار تاخت و تاز استعمارگران در خليج فارس چندين بار در جنگهاى دريايى بين پرتغالىها، اسپانيايىها، انگليسىها و هلندىها دست به دست گشته و تخريب شده و دوباره مرمت شده است، اکنون ويرانهاى بيش نيست. اين قلعه مخروبه از جمله قلعههاى پرتغالى است که در حدود سال ۱۵۱۰ ميلادى با سنگ مرجان و ساروج برپا شده است.
اين قلعه دو بارو داشته که در هر يک از چهارگوشه باروها برجى برآمده بوده است. درون قلعه، اتاقها و انبارىها و برکهها و چاههايى ساخته بودند که هنوز آثارى از آنها باقىمانده است. شيوه معمارى قلعه و طرح برج و باروبندى آن همانند قلعهسازى ايران دوره ساسانى است. پرتغالىها از برجهاى ديدهبانى قلعه که ديدگاهى فراگيرنده داشت، رفت و آمد کشتىهاى جنگى و تجارى را در آبهاى خليج طى ۱۱۰ سال استيلاى خود زير نظر مىگرفتهاند. بنابر نوشته سديدالسلطنه، نقبى ميان اين قلعه و نخلستان بيرون از شهر کنده بودند تا قلعهنشينان بتوانند به هنگام حمله دشمن و محاصره قلعه از دام مهاجمان بگريزند و جان به سلامت از قلعه بيرون برند.
قلعه قشم کاربردى چون يک انبار بزرگ يا جاى نگاهدارى مهمات و سلاح داشته که در مواقع اضطرارى به ديگر دژها کمک مىرسانده است.
سرانجام در ۱۶۲۲م/ ۱۳۰۱ه. ق، اين قلعه و ديگر پايگاههاى استعمارى در دهانه خليج فارس را امامقلىخان سردار بزرگ عصر صفوى متصرف شد و ايرانيان تا امروز بر اين پرارزشترين آبراهه دنيا چيره هستند.
دژ لافت:
علاوه بر قلعه قشم، آثار يک قلعه سنگى قديمى ديگر نيز در بندر لافت باقىمانده است. اين قلعه در لافت کهنه و در کنار چاههاى طلا قرار دارد و به ”قلعه نادرى“ يا ”نادرشاهى“ شهرت دارد. اما تاريخ بناى آن قديمىتر از دوره نادرشاه و به احتمال زياد بر روى پايههاى دژهاى کهن و باستانى قبل از اسلام ساخته شده است. ابراهيم کازرونى که در دوره محمدشاه قاجار از اين قلعه در لافت ديدن کرده، تاريخ بناى آن را مربوط به دوره صفوى دانسته است.
قلعه نادرى لافت يک بارو و چهار برج و يک دروازه داشته است. دروازه در ديوار ضلع غربى قلعه باز مىشده است. شيوه معمارى اين قلعه نيز کم و بيش به معمارى قلعههاى پرتغالى شباهت دارد و آن را با سنگ و ملات ساروج ساختهاند. اکنون دورتادور اين قلعه خانهسازى شده و قلعه در ميان شهر و روبهروى مسجد جامع لافت قرار گرفته است.
قلعه هرمز:
از ديگر قلعههاى مشهور پرتغاليان، در جزيره هرمز واقع است. آلبوکرک درياسالار پرتغالى پس از تصرف اين جزيره، براى پاسداشت آن از تسلط دشمنان و امکان مقاومتهاى طولانى، دژى بزرگ را در اين جزيره بنيان نهاد. ساختن اين دژ از سال ۹۱۲ هجرى آغاز شد و پس از سى سال به پايان رسيد. اين قلعه استوار در محوطهاى چهارگوش که هر پهلوى آن ۱۲۰ متر درازا داشته بنا شده است.
پهناى ديوارها ۵/۳ متر بوده و در چهار گوشه آن چهار برج به بلندى دوازده متر وجود داشته است. در پناه اين قلعه پرتغالىها مدت ۱۱۵ سال بر جزيره و راههاى تجارى و سواحل خليج فارس نظارت داشتهاند. قلعه پرتغالىها هم اکنون يکى از مهمترين يادبودهاى تاريخى جزيره هرمز به شمار مىرود. اين قلعه و ديگر قلعههاى پرتغالىها در دهانه خليج فارس را امامقلىخان سردار ظفرمند عصر صفوى متصرف شد و از آن سو ايرانيان تا به امروز بر اين پرارزشترين آبراه دنيا چيره هستند.
قلعههاى ساسانى:
قلعههايى واقع در ارتفاعاتى در لافت کهنه هستند که بر بقعه سيدان و گورستانها اشراف دارند. مطالعه سفالينههاى جمع شده از اين قلعهها نشان مىدهد که بيشتر مربوط به دوره ساسانى و اوايل اسلاماند.
ديگر آثار تاريخى قشم
قبرستان انگليسىها:
در بندر تاريخى و کهن باسعيدو در جزيره قشم، آثارى از يک قبرستان قديمى معروف به قبرستان انگليسىها ديده مىشود که همواره انديشه گردشگران و پژوهندگان تاريخ و باستانشناسى خليج فارس را به خود مشغول داشته است. اين قبرستان به دوره حضور نيروهاى انگليسى در جزيره قشم بازمىگردد و مىتوان آن را نمادى از تازيانه استعمار بر گرده تاريخ اين جزيره دانست.از جمله موارد ديدنى اين قبرستان علاوه بر سنگ گورهاى قديمى و شکسته، وجود يک ستون يادبود در آن است که همچنان تا به امروز به يادگار مانده است. البته سنگ نبشتههاى اين بنا را نيز شکستهاند و چنين که پيداست بيشتر قبرها ويران و نبش شده است.
کلات کشتار:
کلات کشتار از ديگر آثار تاريخى قشم است که در ارتفاع واقع شده و از ارتفاعات بام قشم قابل ديدن است. اين اثر تاريخى بين بندر سلخ و شهرک طبل واقع شده و آثارى از يک قلعه ويران را نشان مىدهد که چاههاى آن در دامنه کوه قرار گرفته است. وجود تعداد زيادى قبر در اين منطقه، حاکى از آن است که کشتار عظيمى در اين محل رخ داده و به مرگ عده زيادى از مردم انجاميده است.
در مقايسه با قلعههاى ديگر، ميزان خرابى اين قلعه بيشتر است و تقريباً بخش اعظم آن از ميان رفته است. شايد که نام کلات کشتار بر اين منطقه حاکى از واقعهاى چنين هولناک باشد. در اينجا سفالهاى رنگى لعابدار، بدون لعاب و ساده و منقوش يافت مىشود. اما تا به امروز در مورد سرنوشت اين کلات و قبرهاى پيرامون آن نظر دقيقى بيان نشده است. تصور بر اين است که اين محل جايگاهى براى پناه بردن مردم از دست دشمنان و دزدان دريايى بوده است.
تم سنيتى (مقبره مقدس):
در اطراف بقعه پير، گورهاى فراوانى است که از دورانهاى مختلف اسلامى به جا ماندهاند. روى سنگ گورها انواع خطوط اوليه اسلامى (از جمله خط کوفى) و خطوط دوران پيشرفته و هنرى خطوط اسلامى ـ مثل نسخ و ثلث ـ بسيار مرغوب از سده ۹ تا ۱۱ هجرى به چشم مىخورد که اکثراً در اثر خوردگى به وسيله آب باران در حال انهداماند يا منهدم و خراب شدهاند.
درب کوتاه بقعه پير رو به گوستانى وسيع و باصفا باز مىشود که بر روى مزارهاى آن گل کاکتوس کاشتهاند. بوتههايى که از حدود آبان ماه تا ارديبهشت ماه هر سال غرق گلهاى سرخ رنگ و زيبا هستند. از قرائن معلوم است که در اين محل يک شهر پرجمعيت وجود داشته است زيرا اکثر خاکهاى عادى زير پا پر است از کاشىها و سفالها و آثار باستانى خرد شده که خود حدس دوبار يا سهبار زلزله خيلى شديد را در اين منقطه تأييد مىکند و يا اگر نه زلزله که ويرانگرى جنگ و کوبيدن آبادى بر سر مردم آن.
نام تم سينيتى يا طم صنيتى (به روايت در بعضى کتب) در حقيقت بايد نامى باشد که اسپانيايىها به بقعه پير داده و آن را تحريف شده: Tomb Saint يا Saint Tomp بايد باشد.
در روستاى تم سنيتى ـ در جوار منطقه توريان بقعه پير (زيارت) واقع شده که بناى موجود نيمه مخروبه آن در همين حالت هم زيبا و دلفريب است. بناى موجود با گنبد کروى ضربى که با لاشه سنگهاى مرجانى و ملات ساروج درهم شدهاند، در نماى ظاهر نشان از فرم معمارى دوره سلجوقيان دارد. داخل مزار ۸ گوشه و هر گوشه تاقچهبندى شده. بنا با مصالح قلوه و لاشه سنگ و ملات ساروج ساخته شده که شيوهاى پارتى ـ ساسانى است. گرداگرد گلوگاه گنبد گچبرىهاى گوشوارههاى زيبا از جنس ساروج به چشم مىخورد. ورودى مزار، درى کوتاه و تنگ و کوچک است و مرقد پير در سطح پايينتر از زمين قرار گرفته که نشاندهنده اين است که شايد پيش از دوره سلجوقيان و قبل از زمانى که پير را در آنجا به خاک بسپارند اين بنا معبد مهرى و محل نيايش بغ مهر يا ميترا بوده باشد (حفارىهاى بعدى اين نکتهها را روشن خواهد کرد)
چهل دختران:
بعد از تم سنيتى و بقعه پير در منطقه توريان در قلب جزيره قشم به تپه ماهور مانندى به نام ”چهل دختران“ مىرسيم که بر تلى از گورههاى کهن و انبوه سفالهاى کهنه از ادوار مختلف، بوم شاخص و نمودارى را مجسم مىکند که در روزگاران پيشين محل زندگى بوده و به همان دليل تخريب تم سنيتى و بقعه پير، اينجا نيز در يورش با خاک يکسان شده است.
آببندهاى پىپشت و گوران: آببند تاريخى پىپشت واقع در غرب روستاى پىپشت، از دوره ساسانى به جاى مانده و داراى دريچههاى تقسيم آب و آرامش در مواقع پرآبى است. اين آببند از نمونههاى کمياب به شمار مىآيد.
آببند پىپشت در تنگه يک کوه ايجاد شده و مصالح به کار رفته در آن لاشه سنگ و ساروج است. از آب اين سد، دشتهاى وسيع از ديرباز بهره بردهاند در دوره تسلط خارجىها بر جزيره، چون آنها به زبان انگليسى به سد Dam مىگويند برخى پژوهشگران در کتابها و نوشتههاى خود آببند پىپشت را ”سد دم“ نوشتهاند که نادرست است.
در روستاى گوران نيز آببندى به جاى مانده از دوره ساسانى هست که ملاط آن از ساروج است و بدنههاى طبيعى تنگه کوه موقعيت بسيار مناسب و محکمى براى سد ايجاد کرده است.
ويرانههاى تاريخى:
ويرانههاى تاريخى متعددى در اينجا و آنجاى جزيره ديده مىشود که اکثراً بر فراز ”کوههاى قلعه مانند“ قرار گرفته، راه دسترسى آسان نداشته و در زمانهاى گذشته به سادگى از چشم بيگانگان پنهان و يا توسط مردمان ساکن در آن قابل دفاع بودهاند.
ويژگىهاى اين مکانهاى انتخاب شده براى ايجاد محيط مسکونى، بسيار قابل توجه است و چون در ارتفاعات قرار گرفتهاند و ضمناً چشماندازى وسيع و زيباتر دارند، همه اين ويرانهها متأسفانه همچنان ناشناخته باقىمانده بودند و هيچکس از زمان ايجاد، اهميت تاريخى و ويژگىهاى فرهنگى آنها اطلاع نداشته است. در تعدادى از اين ويرانهها، آثارى از بناهاى بزرگ، که از سنگهاى تراشخورده ساخته شدهاند ديده مىشود. در بخشهاى داخلى در بعضى از فروريختگىها و چهارديوارهاى باقىمانده، آثارى از پلاستر ظريفى باقىمانده است. ظاهر اين ويرانهها نشان مىدهد که تعدادى از بناها در زمان خود از اهميت اخاصى برخوردار بودهاند.
کوههاى قشم که در امتداد طولى جزيره قرار دارند، نتيجه بالا آمدن طاقديسى از ميان دريا هستند. بيشتر کوههاى قشم در بلندترين منطقه کوهستانى به صورت دشت و معمولاً مسطحاند. اکثر اين دشتهاى کوچک و بزرگ کوهستانى در پيرامون خود ديوارهاى بلند دارند و محصوراند. پس از بالا رفتن از اين ديوارهاى بلند، ناگهان دشتهاى کاملاً مسطح در چشمانداز قرار مىگيرند.
تعدادى از اين کوههاى جدا افتاده، راه ورود و صعود آسانى ندارند و قابل تصور است که در گذشته، با توجه به اسلحههاى جنگى آن زمان، کاملاً قابل دفاع بودهاند. دشتها و مناطق مسطح فراز اين کوهها پوشيده از ويرانههاى صدها بناى کوچک و بزرگ سنگى است. اين بناها و اين مکانهاى مسکونى در فراز کوههاى قلعه مانند، که اکثراً به کلات هم شهرت دارند، نشان مىدهد که در گذشتههاى دور به دليل آنکه امنيت بر جزيره حاکم نبوده است، مردم جزيره در فراز کوههاى قلعه مانند ـ که به سادگى قابل دفاع بودهاند ـ زندگى مىکردهاند يا در شرايط خاص به آنجا پناه مىبردهاند.
متأسفانه امروزه هيچگونه اطلاعى در مورد اين ويرانهها که در مکانهاى کاملاً ويژه و با چشمانداز بسيار زيبا قرار دارند در دست نيست. اين ويرانهها که آثار تاريخى بسيار ارزشمندى هستند، هيچگاه مورد بررسى و مطالعه باستانشناسان قرار نگرفته بودند.
به منظور شناخت، ارزيابى و تدوين راهکارى براى نگهدارى و بهرهبردارى از اين ويرانهها، تلاشهاى مداومى توسط سازمان منطقه آزاد قشم به عمل آمد. ابتدا سعى شد که از مراکز دانشگاهى و پژوهشى کشور فرد يا افراد با صلاحيت و با سابقه کار باستانشناسى در سواحل خليج فارس را به جزيره دعوت شود که متأسفانه در اين زمينه موفقيتى حاصل نشد.
در ارتباط با مراکز تحقيقاتى سازمان ملل و با توجه به پژوهشهاى باستانشناسى انجام شده در کشورهاى کوچک و شيخنشينهاى آن سوى آبهاى خليج فارس، مشخص شد که آقاى پروفسور دانيل تاماس پاتس (Daniel thomas Potts)مناسبترين فرد براى بررسى آثار باستانى قشم است. ايشان درجه دکترا باستانشناسى خود را در سال ۱۹۸۰ از دانشگاه هارواردگرفته و بيش از بيست سال در کشورهاى پيرامون خليج فارس به مطالعه و پژوهش آثار تاريخى پرداخته است. علاوه بر اين، به دليل سابقه کار در پژوهشهاى باستانشناسى ايران ـ به ويژه در نورآباد ممسنى و استان بوشهر ـ نسبت به تاريخ و فرهنگ ايران آشنايى عميق و ديرينه دارد.
از طريق شبکه اينترنت با پروفسور توماس پاتس تماس گرفته شد و از ايشان خواسته شد که مشخصات و سرفصل پژوهشهاى انجام شده خود را براى مديريت محيط زيست قشم ارسال نمايد. به زودى اطلاعات مفصلى از ايشان دريافت شد. با مطالعه و بررسى سوابق کارى پروفسور، به نظر رسيد که او فرد مناسبى براى بررسى و شناخت آثار تاريخى قشم است. مسئله مهم ديگر، که موجب شد ترديدى در مورد دعوت از ايشان باقىنماند، مقالهها و کتابهاى بسيارى است که پروفسور پاتس در مورد خليج فارس و جزاير آننوشته و به چاپ رسانده است. بنابراين، از پروفسور براى بازديد و مذاکره در زمينه همکارى براى شناخت و ارزيابى آثار باستانى جزيره قشم دعوت به عمل آمد. ايشان با کمال ميل دعوت را پذيرفت و با هزينه خود در تاريخ ۲۰/۹/۸۳ وارد جزيره شد.
طى اقامت ۸ روزه پروفسور پاتس در قشم، وى از کليه ويرانههاى تاريخى قابل توجه جزيره بازديد به عمل آورد. در ميان اين ويرانهها، آثارى از پارتيان و ساسانيان شناسايى شد و علاوه بر آن کارگاه کوره ذوبآهن نيز با قدمت فعلاً نامشخص ملاحظه گرديد.
موقعيت مکانى اين ويرانهها به دليل قرار گرفتن در فراز کوه و ارتفاعات مشرف به ساحل دريا بسيار چشمگير است. بناهاى ساسانى که با سنگهاى تراش داده شده ساخته شدهاند به اين ويرانهها شکوه بىمانندى بخشيدهاند.
ويرانههاى باستانى قشم داراى ويژگىهاى بسيار چشمگير هستند. اين ويرانهها اکثراً در فراز کوههاى قلعه مانند و مرتفع قرار گرفته و چشمانداز وسيع و بىکرانى دارند. به دليل نزديکى و يا مجاورت اين کوهها با دريا، منظره بناهاى باستانى قشم زيبايى بيشترى پيدا کردهاند. مناطق اطراف اين ويرانههاى باستاين از طبيعت بسيار زيبايى برخوردار است. بنابراين، بازديدکننده از طبيعت بکر و زيباى قشم با ميراث فرهنگى کهن ايرانزمين، نيز آشنا خواهاد شد و تاريخ تمدن و قدمت اين جزيره مهم و زيبا را بهتر درخواهد يافت.
خوشبختانه تعداد زيادى از آثار باستانى که مورد بررسى قرار گرفت در محدوده انتخاب شده براى ژئوپارک قشم قرار دارند. حضور آثار باستانى با ارزش در محدوده هريک از ژئوپارکهاى جهان امتيازهاى بسيارى براى آنها فراهم مىآورد. هرچند از عمر ژئوپارکها در سطح جهانى بيش از ده سال نگذشته ولى طى ده سال گذشته صدها ژئوپارک تأسيس گرديده است. از ميان صدها ژئوپارک تأسيس شده تنها تعداد معدودى ژئوپارک، که علاوه بر امتيازهاى خاص زمينشناسى و چشمانداز زيبا، داراى آثار باستانى و ميراث فرهنگى کهن بودهاند، از طرف يونسکو به عنوان ميراث جهانى بشريت انتخاب شده و تحتنظر يونسکو مديريت مىشوند.
شناسايى آثار باستانى در مقياس بزرگ، در محوطهاى بسيار باشکوه و با تاريخ هزاران ساله در محدوده ژئوپارک قشم امتياز بس مهم و تعيينکنندهاى است که در پذيرفته شدن ژئوپارک قشم از طرف يونسکو به عنوان ميراث جهانى بسيار مؤثر خواهد بود.
اين آثار باستانى در صورتى که به نحو مناسب حفاظت و مورد بهرهبردارى قرار گيرند، در جذب گردشگران فرهنگى جزيره نيز تأثير مثبت برجاى خواهند نهاد. طى چهار سال گذشته در جزيره قشم ثروت سرشارى از ميراث طبيعى شناسايى گرديده بود و اکنون نيز با ارزيابى و شناسايى آثار تاريخى، به ثروت فرهنگى بسيار ارزشمند دست يافتهايم و بىترديد بر اهميت و جاذبههاى گردشگرى جزيره افزوده خواهد شد.
آقاى پروفسور پاتس با مشاهده ميراث فرهنگى جزيره قشم علاقهمند شد با سازمان منطقه آزاد قشم در زمينه شناخت و احياء آثار باستانى همکارى نمايد. اين همکارى با مشارکت فنى و مالى دانشگاه سيدنى استراليا صورت خواهد گرفت.
بيشتر اين آثار باستانى در مناطقى قرار دارند که از خطر تخريب در اثر جادهسازى و شهرکسازى در امان هستند. تنها مکان باستانى که در خطر تخريب است منتهىاليه غربى کوهى است که زيارتگاه شاه شهيد در آن قرار دارد. کليه محوطه بخش غربى اين کوه پوشيده از آثار قديمى است و نشان مىدهد که سکونتگاه انسانى بوده است. بنابراين، سازمان منطقه آزاد قشم مىبايد از کليه اقدامات عمرانى و برداشت سنگ و خاک در اين منطقه جلوگيرى به عمل آورد.
اکنون منطقه آزاد قشم قدم مؤثر و مفيدى در راه شناخت و ارزيابى ميراث فرهنگى جزيره ـ که بخشى مهم از فرهنگ و تمدن خليج فارس است ـ برداشته است. اميد است در بهرهبردارى و حفاظت از اين ميراث بسيار گرانبها و در عين حال بسيار زيبا و جذاب نيز موفق باشد.
شركت تعاوني خوش سفرقشم...برچسب : نویسنده : cairporttaxid بازدید : 225